فصل پنجم: غیبت | ۳
اثرات سوء غیبت از نظر فردی:
غیبت از نظر اجتماعی مفاسد بزرگی به بار میآورد:
1ـ اگر غیبت در اجتماع توسعه یابد یکی از بزرگترین سرمایههای اجتماعی را که همان روح اخوّت و اتحاد و صمیمیت است بر باد میدهد و پایههای حسن ظن و اعتماد عمومی را که نخستین شرط همکاریهای اجتماعی است متزلزل میسازد.
زیرا توسعهی غیبت سبب میشود که مردم از نقاط ضعف پنهانی یکدیگر آگاه شوند و از آنجا که غالب افراد خالی از نقاط ضعف نیستند با آگاهی از این نقاط ضعف، سوء ظن بر اجتماع سایه میافکند و بر اثر همین بدبینی و سوء ظن روح همکاری و معاونت از بین میرود و تمام برکاتی که از این رهگذر عاید اجتماع میگردد سلب خواهد شد و عملاً افراد در «انزوای اجتماعی» قرار میگیرند.
روایت «لا تَحاسَدُوا وَلا تَباغَضُوا وَلا یَغْتَب بَعْضُکُمْ بَعْضاً وَکُونُوا عِبادَ اللهِ اخْواناً» که قبلاً گذشت ممکن است اشاره به همین نکته باشد.
2ـ غیبت در بسیاری از موارد موجب دامن زدن به آتش فتنه و گسترش عداوت و کینه در میان افراد میگردد، زیرا عیوب پنهانی افراد ممکن است تماس با حقوق دیگران داشته باشد و یا لااقل دستاویزی به دست افراد ماجراجو برای انتقام گرفتن و بر باد دادن حیثیت یکدیگر بدهد و همین امر موجب ایجاد خصومت یا تشدید آن میگردد.
3-غیبت از شخصیت و احترام افراد میکاهد و با از میان رفتن احترام و شخصیت آنها وحشت و احتراز آنان از گناه کم میشود زیرا بسیاری از مردم برای حفظ آبرو و حیثیت خود دست به کارهای ناروایی نمیزنند و یا اگر دست میزنند بطور مخفیانه است، اما هنگامی که بر اثر غیبت عیب و گناه آنها آشکار شد دیگر دلیلی ندارد که از آن پروایی داشته باشند و به این ترتیب غیبت عامل مؤثری برای کم شدن «ملاحظات اجتماعی» و توسعهی فساد خواهد بود.
4ـ غیبت از نظر اقتصادی نیز زیانهای غیر قابل جبرانی برای اجتماع در بر خواهد داشت، زیرا اعتبار افراد و اعتماد مردم به یکدیگر از نظر اقتصادی بیش از سرمایههای اجتماعی مالی در پیشبرد اجتماع مؤثر است و بدون آن فعالیت سرمایههای عادی بسیار کم خواهد شد و بصورت راکد یا نیمه راکد درمیآید...
اما از نظر فردی، غیبت یک ظلم و تجاوز آشکار به حقوق دیگران محسوب میگردد و تمام نقائص اخلاقی و انسانی که در یک فرد بر اثر ظلم به دیگری پیدا میشود بر اثر غیبت وجود خواهد یافت، بعلاوه چون غیبت از یک سلسله انگیزههای زشت اخلاقی سرچشمه میگیرد، تکرار آن موجب تقویت و تحکیم آن صفات مذموم در انسان میگردد.
به این ترتیب غیبت هم فرد را از نظر ارزشهای انسانی تنزل میدهد و هم پایههای اجتماعی را سست و متزلزل میسازد؛ و در روایات گذشته و آیهی شریفه اشارات زندهای به این حقایق دیده میشود.
گرچه در بدو امر چنین به نظر میرسد که غیبت همان ذکر عیوب پنهانی دیگران با زبان است، ولی با در نظر گرفتن ملاک اصلی آن روشن میشود که مفهوم غیبت از نظر علم اخلاق یک مفهوم عام و وسیع است که شامل ابراز این معنی با هر وسیله، اعم از گفتن، نوشتن، اشاره و یا تقلید درآوردن میگردد.
چنانکه در حدیثی نقل شده: زنی به خدمت پیغمبر اکرم(ص) آمد هنگامی که برخاست و رفت، عایشه با دست خود اشاره به کوتاهیِ قد او کرد، حضرت فرمود:
«قَدِ اغْتَبْتِها؛ غیبتش کردی!»[1]
و در حدیث دیگری وارد شده که: عایشه تقلید زنی را درآورد، حضرت او را نهی فرمود.[2]
از اینجا روشن میشود که باید در نقّادی از افکار دیگران در نوشتهها طوری بحث شود که مصداق غیبت نباشد چه بسا هنگام خردهگیری و اشکال بر کلام دیگری تعبیراتی میشود که مصداق روشن غیبت، یا مذمت، یا استهزاء و یا توهین و تحقیر است، مثل اینکه گفته شود فلان مطلب «ضروری البطلان» یا «خنده آور» یا «کودکانه» یا «غیر عاقلانه» است مگر اینکه صاحب آن نظر معلوم نباشد و یا غیبت و تحقیر او مجاز باشد.
همچنین گاه میشود که انسان سخنی را با کنایه میگوید اما قراینی در کار است که منظور را طرف میفهمد، این نیز جزء مصادیق غیبت است، مثل اینکه بگوید: امروز در مجلس بحث کسی بودم که چنین میگفت در حالی که شنونده میداند در کدام مجلس بوده است.
گاه میشود که این عمل مذموم با اعمال مذموم دیگر آمیخته میشود و قیافهی خود را بکلی از دست میدهد و یا در صورت یک عمل خداپسندانه جلوه میکند.
مثلاً بعضی افراد بعنوان گریز از غیبت میگویند: «میترسم توضیح بدهم غیبت شود»! یا از این بالاتر میگویند: «افسوس که شرع زبان ما را بسته است»! یا اینکه «شرع اجازه نمیدهد وگرنه گفتنیها را میگفتم»!
اینگونه افراد نه فقط تلویحاً مرتکب غیبت میشوند، بلکه بواسطهی مبهم گذاردن موضوع، سوء ظن مخاطب را نسبت به همه چیز، دربارهی شخص مورد نظر برمیانگیزند، و ای بسا موضوع را خیلی بزرگتر از آنچه هست نشان دهند علاوه بر همهی اینها مرتکب «ریاکاری» نیز شدهاند، و به این ترتیب دو عمل زشت را بطور خطرناکی به هم میآمیزند.
یا اینکه در لباس دلسوزی میگویند: «بیچاره فلان کس پایش لغزید و مرتکب فلان گناه شد، خدا او را بیامرزد»!
در این مورد نیز «ریا» و «غیبت» با هم آمیخته شده است.
یا اینکه در مقام «خودنمایی» میگوید: «الحمد لله که من مبتلا به شراب و مواد مخدر و... مانند فلانکس نشدم، راستی اگر خدا انسان را حفظ نکند کار مشکل میشود، دام سخت است مگر یار شود لطف خدا...!».
و به این ترتیب «غیبت» و «ریا» و «خودستایی» را یکجا مرتکب میشود!
یا اینکه میگوید: «من تمام این مطالب را جلو خودش هم گفتهام و یا خواهم گفت»!
و به این ترتیب راه «حمل به صحت» را نیز میبندد و غیبت خود را با این «استدلال واهی» ـ که هیچگونه تأثیری در ماهیت غیبت ندارد ـ مؤکدتر و غلیظتر میسازد.
اگر غیبت آنطور که در آغاز بحث گفتیم تفسیر شود، جنبهی «حقّ الناس» داشتن آن کاملاً روشن خواهد بود، زیرا:
اولاً: با این عمل احترام و شخصیت و آبروی شخص مورد بحث کاسته خواهد شد و مسلماً ارزش اینها از نظر عقل و شرع کمتر از ارزش اموال نیست.
ثانیاً: از تشبیه غیبت به خوردن گوشت برادر مؤمن در سورهی حجرات نیز روشن میشود که غیبت مصداق «ظلم» است و ایجاد حق میکند.
ثالثاً: در روایات متعددی به این مطلب اشاره شده است مانند روایتی که سابقاً دربارهی «محو حسنات و نقل سیّئات» بواسطهی غیبت نقل کردیم و روایت معروف:
اِنَّ صاحِبَ الْغِیبَةِ لا یُغْفَرُ لَهُ حَتّی یَغْفِرَ لَهُ صاحِبُهُ.[3]
غیبت کننده آمرزیده نمیشود تا غیبت شده او را ببخشد.
و روایت نبوی:
کَفّارَةُ مَنِ اغْتَبْتَهُ اَنْ تَسْتَغْفِرَ لَهُ.[4]
کفارهی غیبت این است که برای غیبت شده استغفار کنی.
و روایاتی که ترک غیبت را جزء حقوق مؤمن شمرده است.
به هر حال غیبت یک مصداق روشن ظلم است و بدون رضایت صاحب آن بخشوده نخواهد شد. و از اینجا نتیجه میگیریم که نباید در این موضوع تردید داشت که کفارهی غیبت تنها استغفار و توبه نیست.
آری اگر هیچگونه طریقی برای طلب حلیّت نباشد و یا بوسیلهی غیبت عملاً لطمهای به آبرو و حیثیت شخص مورد غیبت وارد نشده باشد ممکن است استغفار کافی باشد.
1- نتیجه توسعه غیبت در اجتماع را شرح دهید.
2- اثرات سوء غیبت از نظر فردی را بیان کنید.
3- به کدام دلایل غیبت، جنبهی حق النّاس دارد؟
[1]. غزالی، احیاء العلوم 3/145؛ محجّة البیضاء 5/257.
[2]. غزالی، احیاء العلوم 3/145.
[3]. فیض کاشانی، محجّة البیضاء 5/251.
[4]. مجلسی، بحارالانوار، جلد 75، صفحهی 242 و محجّةالبیضاء، جلد 5، صفحهی 273.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت